رودکی سمر قندی
 

رودکی سمر قندی

رودکی شاعر آغاز قرن چهارم است  که اورا بسبب مقام بلندش در شاعری وبه علت پیشوایی فارسی گویان و آغازیدن بسیاری از انواع شعر پارسی بحق (استاد شاعران )  لقب داده اند .در قد یم ترین ودرست ترین مئا خذ ی که از او یاد شده ، کنیه ونام ونسبتش " ابو جعفر بن محمد " می باشد که به حدس قریب  به یقین در نیمه دوم قرن سوم هجری در دره بسنج  مرکز نا حیه رودک سمر قند تولد گردیده  واشتهارش به رودکی نیز از همین جا نشئات نموده است .از آغاز حیات او  وکیفیت تحصیلاتش اطلاعی در دست نیست .عوفی در لباب الا لباب گفته که ." چنان ذکی وتیز فهم بود که در هفت سالگی قرآن تما مت حفظ کرد وقرائت بیاموخت وشعرگفتن گرفت ومعانی دقیق میگفت چنانکه خلق بروی اقبال نمودند ورغبت او زیادت شد و او را آفرید گار تعالی ، آواز خوش وصوت دلکش داده بود وبه سبب آواز در مطربی افتاده بود ، بربط بیاموخت ودر آن ماهر شد وآوازهء او به اطراف واکناف عالم برسید وامیر نصر بن احمد سامانی که امیر خرآسان بود ، او را به قربت حضرت خود مخصوص گردانید .وکارش بالا گرفت "

عوفی در مقدمه همین سخنان نوشته است که از " مادر نابینا آمد ه" وشاعران نزدیک به عهد او هم که در همان محیط زندگانیش میزیسته وشاعری می کرده اند ، با این مطلب اشاره نموده اند .اما برخی از تذکره نویسان را عقیده بر آنست که رودکی در قسمتی از زندگانی خود بینا بود ه وبعد ها به علتی که معلوم نگردیده  نا بینا شده است .اما اتفاقا یک اشاره  تاریخی درین باب وجود دارد که ما را ازین تحریر می رهاند و آن تصریح محمود بن عمر نجاتی است ، در بساتین الفضلا ء وریاحین العقلا نی شرح تاریخ العتبی که بسال 709 هجری تا لیف گردیده ، بر اینکه رودکی در آخر عمر خود کور شده است ، اینکه برخی از نویسندگان وصاحبان تذکره پنداشته اند که رودکی کور مادر زاد بود یا در طفولیت نابینا شده است آنقدر قرین به حقیقت نمی باشد . زیرا اگر چنین مطلبی صحت میداشت ، رودکی در قصیده بی مانندی  که در وصف پیری وفروریختن دندان خود گفته است بطور قطع ویقین از رنج نابینایی نیز سخن میگفت و آن درد جانسوز را شرح میداد .

مر بسود وفرو ریخیت هرچه دندان بود         نبود دندان  " لا "  بل چراغ زندان   بود

سپید صبح زده بود ودر و مرجان  بود          ستاره سحری ،  قطره  های  باران   بود

همی   ندانی  ای   آفتاب  غالیه   موی         که حال بنده  ازین  پیش،برچه سامان  بود

شد آن زمانه ،  که رویم بسان دیبا بود           شد آنزمانه، که مویم به رنگ قطران بود

نبید روشن و دیدارخوب وروی لطیف          کجا گران  بد زی من هماره ارز ان   بود

بسا دلا، که بسان  حریر کرده به شعر         ازآن سپس ،که به کردار سنگ وسندان بود

همیشه  دستم زی زلفکان  خوشبو بود         همیشه    گوشم ، زی   مردم  سخندان بود

بدان زمانه ،ندیدی که زی  چمن رفتی         سرود  گویان ،  گویی  هزار  دستان   بود

عیال نه،   زن و فرزند  نه،  مونث نه          ازین   همه  ستم  آسوده    بود و آسان بود

شد آنزمانه ،که شعرورا جهان بنوشت         شد آن   زمانه  که او  شاعر   خرآسان بود

به همین ترتیب رودکی در سایر قطعات خود نیز نتنها راجع به نا بینایی خویش هرگز شعری نسروده بلکه در اشعار او گاه به اشارتی که دال بر بینایی اش در مدت از حیات وی بوده بر میخوریم .

جنانچه که درین بیت "

چادرکی دیدم رنگین بر او            رنگ شبی گونه بر آن چادرا

رودکی در عصر سامانیان میزیست ودر دربار آنها که مردمان آزاد اندیش وهنر پرور بودند ، از مکنت ، شئان وتجمل بسیار بر خوردار بود .وی مردانی چون امیر نصر سامانی ، ما مان کاکی  از سران وامیران دیلوی وابوالفضل بلعمی وزیر دانشمند دربار سامانی را که تحایف بزرگ وصلات وجوایز بیشمار از آنها در یافت میداشت ، در اشعار بسیار زیبا واستادانه خود ستوده است .از میان این ممدوحان ، ابوالفضل بلعمی وزیر دانشمند سامانیان برودکی اعتقاد وافر داشت واو را میان شاعران عرب وعجم بینظیر میدانست .وظاهرا مشوق رودکی در نظم کلیله ودمنه همین وزیر ادب دوست بوده است .

رودکی سمر قندی از گویندگان چیره دستی است که علاوه بر قوت طبع وقدرت شاعری ، از فنون موسیقی وقوف کامل داشته وچنگ نواز ماهر وخواننده شور انگیز بوده است .یکی از علل مهم تاثیر اشعار وی ، آن بود که ترانه های شیوای خود را با آواز گرم ومزین فرد میخواند . وبا نوای چنگ آنها را توام می ساخت .تاثیر عظیم شعر معروف او " بوی جوی مولیان  آید همی " در ادب فارسی مثل است .درین باره نوشته اند که امیران وسپاهیان دربار امیر نصر سامانی در توقف طولانی او در هرات که حدود چهار سال به طول انجامید ، ملول شده بودند ، نا چاربه رودکی روی آورده بودند .تا بطریقی میل امیر را مبنی برفتن بسوی پایتخت یعنی بخارا متمایل سازند . رودکی بر بط گرفت وبحضور امیر رفت و با آواز خوش برخواند .

بوی جوی  مولیان    آید همی      یاد یار     مهربان  آید همی

ریگ   آمو و  درشتی های او     زیر    پایم   پرنیان آید همی

آب جیحون با همه   پهناوری      خنگ ما را تا میان آید همی

میر ماه  است وبخارا  آسمان      ماه سوی    آسمان آید همی

میرسرواست وبخارا بوستان       سرو سوی بوستان آید همی

ای بخارا شاد باش ودیر زی       میرزی تو شاد مان آید همی

این نغمه های خوش چنان دردل امیر موثر افتید که نوشته اند حتی به قدر پوشیدن کفش معطل نشد ه ، پای در رکاب اسپ نهاد وبسوی بخارا راه افتاد .

اشعار رودکی روان ، ساده ، دل انگیز وسرشار از شوق وستایش  لذت وشادی های  زندگی است .این اشعار در بلاغت اسلوب ، رقت معانی وانسجام واستحکام کلام ممتاز است .سبک وشیوه اشعار وی دلکش ولطیف است ودر عین حال جزالت خاصی دارد که کمتر شاعری بدان پایه رسیده است .استفاده از اشعار رودکی برای ما فقط از زاویه تاریخ ادبیات نیست بلکه با معیار های امروزین شعر هم میتوانیم ازین آثار بهره هنری ببریم .از همین جاست که رودکی را میتوان از نادر شاعرانی دانست که شعرش تا امروز حضور دارد وارزش هنری خود را حفظ کرده است .این اشعار برای شاعر امروز نیز میتواند سرمشقی باشد از صداقت تو ام با شاعرانگی واین چیزیست که پس از او تا قرن حاضر ضعیف وکمرنگ بوده مگر در شعر محدودی از اساتید ناموران ، بلند مرتبان ونخبه گان بعد از وی . در آخرین تحلیل شعر رودکی بشکل شگفت انگیزی صادقانه وبی شایبه است . چون بیش ازین که متوجه  یک سنت دیر پای ادبی ومخاطبان محفلی باشد متکی به تجربیات  شخصی خویش بوده والبته این توانایی را نیز داشته که با این تجربیات رنگ شاعرانه برند .چنانکه عصاره این همه تجارب را در یکی از بیت های شعر وی که فرموده "

هرکه ناموخت از گذشت روز گار        هیچ نا موزد زهیچ آموزگار

میتوان به خوبی درک نمود . رودکی نزد همه شاعران وادیبان معاصر خود در خرآسان وماوراانهر به عظمت ومقام شاعری شناخته وتوصیف شده است .بعد از او نیز بسیاری از شاعران بزرگ مانند دقیقی بلخی، کیایی مروزی ، فردوسی طوسی ، فرخی سیستانی ، مسعود سعد ، امیر معزی ، ودیگران اورا به بزرگی مرتبت ستوده وبسا که از او به عنوان "استاد  شاعران " و"سلطان شاعران " یاد کرده اند عنصری ملک الشعرای دربار سلطان محمود غزنوی با همه قدرت طبع وبلندی مقام و قصور خود واستادی رودکی در فن غزل سرایی اعتراف کرده گفته است .

غزل رودکی وار نیکو بود            غزل های من رودکی وار نیست

رودکی شاعری است پرکار وتقریبا در همه مضامین رایج شعر آن روز  یعنی مدح ، وصف ، رثا ، پند وحکمت وغیره ودر انواع شعر از قصیده وغزل ، قطعه ورباعی طبع آزمایی نموده ومثنوی های گوناگون ساخته است .وی به کثرت شعر در زمان خود معروف بود ورشیدی سمر قندی مدعی است که شعر او را بر شمرده واز صد هزار بیت متجاوز بوده است .

شعر او را بر شمردم سیزده رره ، صد هزار          هم فزون تر آید ، ار چونا ن که باید بشمری

محمد عوفی نیز در لباب الباب نقل کرده  که اشعار رودکی یکصد دفتر بوده است .به هر حال مسلم است که او طبیعتا شاعر بود وبی تکلف وزحمتی شعر میساخت .چنانکه ترجمه کلیله ودمنه که به امر نصر بن احمد صورت گرفته بود به او می خواندند واو می شنید .وبه شعر در می آورد .ولی اکنون از آنهم اشعار رودکی جز چند قطعه وقصیده که در کتب قدیم نقل شده و بعضی ابیات پراگنده که در دفاتر اشعار کتب لغت وتذکره ها آمده است چیزی در دست نیست .مقداری از اشعار رودکی در دیوان قطران تبریزی راه جسته ودیوانی هم که از رودکی  به طبع سنگی رسیده حاوی اشعاری از قطران است .یکی از علل این اختلاط آنست که نام ممدوح رودکی (نصر ) برای غیر اهل تحقیق قابل اشتباه با کنیه ممدوح قطران (ابو نصر ) مملان بن وهسودان حکمران آذربایجان بوده است .

مهمترین اثر رودکی که اکنون جز ادبیات پراگنده یی از آن باقی مانده کلیله ودمنه منظوم است .

رودکی پیر وطریقه اسما عیلی بود وابو نصر سامانی نیز نخستین امیری بود که با این مذهب گرایید وازین رو به مبلغین اسما عیلی اجازه داد تا در قلمروش آزادانه مذهب خود را تبلیغ کنند . پس از خلع نصر سامانی عده ای در پی آزار و اذیت رودکی وسایر اسماعیلیان  برآمدند وی از دربار طرد شد وبعد عمری مشقت وخواری در سال 329 هجری در مولد خود قصبه سنج رودک در گذشت ودر همانجا بخاک سپرده شد .اینک نمونه چند از کلام وی .

          

 پند زمانه  

 زمانه پند آزاد وار داد مرا  

زمانه ، چون نگری سر بسر همه پند است

بروز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری

بسا کسا که بروز تو آرزو مند است

زمانه گفت مرا چشم خویش دار نگاه

که را زبان نه به بند است پای در بند است

 

سوگ پیری

من موی خویش را نه از آن میکنم سیاه

تا باز نو جوان شوم و نو کنم گناه

چون جامه ها بوقت مصیبت سیه کنند

من موی از مصیبت پیری کنم یساه

شاد زی

شاد زی باسیه چشمان شاد

که جهان نیست ، جز فسانه وباد

زآمده ، شاد مان نباید بود

وز کذشته ، نکرد باید یاد

من و آن مشک موی غالیه بوی

من و آن ماه روی حور نژاد

نیک بخت، آن کسی که داد وبخورد                                     عقیق

شور بخت ، ان که او نخورد ونداد                             رودکی چنگ بر گرفت ونواخت         

باد وابر است ، این جهان افسوس                              باده انداز ، کو سرود انداخت

باده پیش آر ، هرچه با آباد                                      زان عقیق میی که هرکه بدید

                                                                    از عقیق گداخته نشناخت

                                                                    نابشوره ، دودست رنگین کرد

                                                                    نا چشیده به تارک اندر تاخت 


 
  Heute waren schon 26 Besucher (33 Hits) hier!  
 
Diese Webseite wurde kostenlos mit Homepage-Baukasten.de erstellt. Willst du auch eine eigene Webseite?
Gratis anmelden