برق کجاست
دلم زتیره گی افسرد و شام دلگیر است فروغ مشعله ها و نوای برق کجاست
سپیده های افق تا برآید از دل صبح کنونکه لشکرشب چیره گشت برق کجاست
بیکسو شد ت سرما و تیره روزی ها دگر نبود انرژی و سوخت ، برق کجاست
به آمران و مقامات برق میگویم که شهر تیره وافسرده هست برق کجاست
جهان بدوره مهتاب وعصر کیهان شد وما چو دور حجر منتظر که برق کجاست
کمی نظاره بکن کلبهء غریبان را که جان بلب شده طفل یتیم و برق کجاست
اگر تنعم زوران به گرمیء زونا ست نگر جهنم بیچار گان که برق کجاست
زکار زار و بنا های روشن کشور یکی که مانده از آنجمله بند برق کجاست
کی کردمنهدمش تاکه شهرشد تاریک چه هست پاسخ او بر سوال برق کجاست
صلاح تیرگی و روشنیء آن میهن بد ست مردم بیگانه هست برق کجاست
به جای بند انر ژی و ساختمان جدید حصول برق زافزار کهنه برق کجاست
برغم کومک دنیا به برق منتظر یم اگر موسسه نبود وجوه برق کجاست
بگو جناب فلانی که کاربرق چه شد کجاست شرکت برق و مسیر برق کجاست
زگفته های شما گوش آسمان کرشد زکرده های شما کو نتیجه برق کجاست
صفات مشک شمیدن بود نه درگفتن که برق نیز به دیدن شود که برق کجاست
وجودبرق همی خود معرف خویشست به حرف پوره نشاید بگو که برق کجاست
مگر دمی که زآفاق بردمد خور شید دمد به روزن امید ها که برق کجاست
عبدالوکیل کوچی
|
